💎فقیری به در خانه بخیلی آمد، گفت: شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای من در نهایت فقرم، به من چیزی بده.
بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام.
فقیر گفت من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا می بودم ، از در خانه خداوند به در خانه ی کسی مثل تو نمی آمدم.
https://telegram.me/shonisht2
یکی از مردم کوفه پس از جنگ صفین با شتر خود وارد شهر دمشق شد .
فردی از اهالی #دمشق دامن مرد کوفی را گرفت و گفت : این شتری که بر روی آن سواری ، #شتر_ماده من است که در #جنگ_صفین از من گرفته اند .
و چون مرد کوفی منکر این مطلب شد ، نزاع بالا گرفت و قضاوت را نزد معاویه بردند .
ضمنا مرد شامی #پنجاه_نفر از اهالی شام را گواه گرفت و با خود به دربار معاویه برد که همگی #شهادت می داند که آن شتر ماده مرد شامی است .
پس از رسیدن به دربار معاویه و گفتن ماجرا، از آنجا که مرد شامی پنجاه شاهد در آستین داشت ، معاویه به نفع او رای داده و شتر را از مرد کوفی گرفت و به او داد .
مرد کوفی با عصبانیت به معاویه گفت : خدا تو را هدایت کند ! این شتر، ماده نیست بلکه #شتر_نر است .
معاویه گفت: حکمی که صادر شده است تغییر پذیر نیست .
سپس وقتی که مرد شامی رفت ، معاویه بار دیگر مرد کوفی را احضار کرد و ضمن پرداخت دو برابر قیمت شتر به او ، گفت : می دانستم این شتر متعلق به تو است و آن شامی دروغ می گوید ، اماوقتی که به کوفه بازگشتی به علی (ع) بگو که من با صد هزار نفر سربازی به سراغش خواهم رفت که حتی یکی از آنها هم #تفاوت میان شتر نر و ماده را نمی داند و آنها را از یکدیگر تشخیص نمی دهد .یا اگر هم می دانند خودشان را به نفهمی می زنند!
https://telegram.me/shonisht2
علاوه بر نخوردن و نیاشامیدن
ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ
ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ،ﺍﺯ ﺩﺭوغ
ﺍﺯ ﺭﯾﺎ ،ﺍﺯ ﺗﻬﻤﺖ،ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ
ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ ،از کینه...
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺭﻭﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
وقتی دنیا را آفرید.
ماهی فریاد میزند: "ای خدا مرا کور نکن؛ نگذار وارد تور شوم."
ماهیگیر داد میزند: "خدایا ماهی را کور کن؛ وادارش کن وارد تور شود."
خدا به کدامش گوش کند؟
گاهی حرف ماهی را گوش میکند و گاهی حرف ماهیگیر را و این جوریست که دنیا میچرخد!
نیکوس_کازانتزاکیس
https://t.me/shonisht2
#آگاهی
یک عذرخواهی واقعی 3 بخش دارد.
1– متأسفم!
2– تقصیر من بود!
3– برای جبرانش چه کاری می توانم انجام دهم؟
اغلب ما بخش سوم را فراموش می کنیم!
نوشته
ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﺷﻬﺮﯼ ﺷﺪﻡ، ﻣﺴﯿﺮﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺍﺻﻼ ﺑﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺻﺤﺒﺘﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺖ ﭘﻮﻝ ﻫﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ
ﺍﻣﺎ ﻭﺳﻂ ﺭﺍﻩ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺟﯿﺐ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﻠﻮﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ
ﭘﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ !…
ﺟﯿﺐ ﭼﭗ ﻧﺒﻮﺩ … ﺟﯿﺐ ﭘﯿﺮﻫﻨﻢ !
ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ … ﮔﻔﺘﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﻤﻪ !
ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﻧﺒﻮﺩ …
ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻃﯽ ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺮﯼ ﺑﻪ
ﺷﻤﺎ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ، ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ؟!!
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ !
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻻﻥ ﻓﺮﺽ ﮐﻦ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺮﺍﺵ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ !!!…
ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﮐﻤﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻋﺘﺶ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﺕ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺪﯼ ﺑﺎﺷﯽ ، ﻣﯽ ﺭﺳﻮﻧﻤﺖ …
پروردگارا!
در این روز های آخر سال، باز امسال هم مثل هر سال دیگر ﻣﺴﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻃﯽ ﮐﺮﺩیم ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭیم
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐنیم ، ﻣﯽ بینیم ﻫﯿﭽﯽ ﻧﺪﺍﺭیم، ﺧﺎلی ﺧﺎﻟﯽ …
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺭﺳﻮﻧﯽ به مقصد؛ توشه ای نداریم.
یا ارحم الراحمین🙏