در جایی نوشتم هر وقت حس کنم حرفی برای گفتن وجود دارد ،چیزی می نویسیم والا سکوت که ارزش طلا را دارد را رها نمی کنیم وحرف های آسمان و ریسمان که به درد شما وما وهیچ کس نمی خورد نگفتنش بهتر، ظرف یکی دو ماهی که این وبلاک به روز آمد نشد خیلی ها سوال کردند که چرا سکوت؟
یک دلیلش را بالا گفتم " حرفی برای گفتن داشتن" مطلب مهمی است .... حرف زدن که کاری ندارد......
دوم خواستم سکوت کنم و ببینم گاهی " حرفی برای گفتن داشتن" و نزدن چه طعمی دارد. هرکسی می خواهد بفهمد و لذت آن را درک کند حتما به امتحانش می ارزد.....
سوم حتما داستان آن دو فردی که ادعای مالکیت فرزندی را داشته اند و به نزد حضرت علی (ع) رفته بودند را شنیده ایدو کاری که حضرت کرده است و دستور داده بود بچه را از وسط نصف کنند تا هر کدام صاحب نیمی از کودک شوند و سرانجام آن...... داستان ما هم با دوستان داشت این گونه می شد و ما گذشتم.....
این ها را نوشتم تا رفع ابهام شود برای همه ...توضیح واضحاتی از این بهتر می خواهید....
یاعلی مدد
۰ نظر
۲۵ فروردين ۸۹ ، ۲۲:۲۵