تسلیم حق👌
شیخ مفید سخن معروفی را در ارشاد از علی اکبر(ع) نقل میکند که ایشان میگوید: در راه میرفتیم، پدرم را روی اسب چُرتی گرفت، ناگهان دیدم ایشان از خواب پرید و فرمود: (إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ) ، حدس زدم که باید در خواب چیزی دیده باشد. پرسیدم: پدر جان چه شده است؟ فرمود: دیدم کسی میگوید: این گروه حرکت میکند و مرگ به استقبالشان میآید. انعکاس این سخن در این جوان چیست؟
میگوید به پدرم گفتم: ای پدر «السنا إلی الحق؟»؛ (مگر ما بر حق نیستیم؟) فرمود: چرا، گفتم خوب پس وقتی بر حقّ و در مسیر حقّ هستیم، دیگر جای هیچگونه نگرانی نیست. «اذا لا یبالک الموت»؛ (ما دیگر از مرگ هراسی نداریم.)
از این چه میفهمیم؟ این چه سکینه و وقار و طمأنینهای است در دل انسان؟ و از کجاست؟ ببینید چرا این آیه میگوید: (یَـأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِی السِّلْمِ کافَّةً) و چه تعبیر عالیای به کار برده است! چون بعد از ایمان، قدم در میدان سلم نهادن است.
اما شرط دارد! یک شرط هم بیشتر ندارد، اینکه واقعاً تسلیم حق باشیم. مشکل بزرگ همین جاست، فرق بین گفتن و واقعیّات. صحنههای روزانه ی زندگی ما تا چه حدّ نشان میدهد که تسلیم حقّ هستیم؟ خودمان را آزمایش کنیم، امتحان کنیم، ببینیم چه جور هستیم؟ آیا به راستی تسلیم حق هستیم؟ انسان با اسلام واقعی به سامانِ واقعی در زندگی میرسد، جامعه هم همین طور.
امشب که مشغول صحبت برای شما هستم، به مناسبت تجربههای تلخی که از خودمانیها و خودمان دارم لمس میکنم و این آیه ی کریمه را درک میکنم، مطلب برایم واضح است. نسبت به آن، یک حالت یافتن و یقین دارم و آن این که: در میدانهای عمل، همین عملهای معمولی، یعنی همین جهاد روزانه، مرتباً نشان میدهیم و نشان دادهایم که تسلیم حق نیستیم، پا روی حق میگذاریم. به همین دلیل نابسامانیهایی که در زندگیمان وجود دارد ناشی از این است که تسلیم حق نیستیم و بدتر اینکه این مطلب را هم قبول نداریم و منکر آن هستیم
شهید دکتر بهشتی