روستای ارا

مطالبی در باره ی ارا

روستای ارا

مطالبی در باره ی ارا

روستای ارا
درباره : تک نگاری ایالت فلورین! موقعیت: روستای ارا یکی از روستاهای کوهستانی وخوش آب وهوای بخش چهار دانگه ی ساری است. این روستا در 105 کیلومتری شهرستان ساری ودر35کیلومتری کیاسر (مرکز بخش چهار دانگه) و81کیلو متری دامغان و95کیلومتری سمنان واقع شده است آب وهوای آن در زمستان سرد ودر تابستان معتدل است این روستا به دو بـخش (جنگلی،کوهستانی) تقـسیم می شود.نام این روستا در اغلب نقشه های جغرافیایی نـیامده است؟! اکثر راه های متصل به این روستا ( چه از ساری ، چه از دامغان وچه از سمنان)جز چند کیلومترآسفالت است جمعیت ،زبان وشغل: این روستابیش از200خانوار جـمعّیت دارد که حدود 100 خانوار در روسـتای اراء ساکن هستند وبقیه در شهر های سمنان،ساری،دامغان،قم و تهران وشهرهای دیگر زنـدگی می کنند،مـردم این روسـتا دارای مذهب شـیعه هستند،زبان مردم این روستا محلی مازندرانی(طبری)است .کار اصلی مردم این روستا کشاورزی و دامپروری است معادن :در این روستا معادن مختلفی وجود دارد که از قدیم الایام از آن بهره برداری می شد مثل ،زغال سنگ و فلورین،. . . که بعضی ها به شوخی و به خاطر نیامدن نام این روستا در نقشه های جغرافیا وبه خاطر معدن فلـورین،به این روسـتا ایالت فلورین می گویند!. استفاده از محتوای این وبلاک با ذکر منبع بلامانع است.
پیام های کوتاه
  • ۵ بهمن ۹۱ , ۱۷:۰۰
    کو؟
بایگانی
آخرین مطالب
نویسندگان

۱۹۶ مطلب توسط «سیدظهیر قادری» ثبت شده است

  .... فردا

ای آشنای من

در هرزمان

هر گاه

روشن تر از روشن

رخشان تر از خورشید

آبی تر از آبی

زیباتر از زیبا

ای آسمان من

من آ شنای تو

توآ شنای من

دیروز،امروز،فردا

 ------------------------------------------------------------

زمین مال توست

تورا می زنم صدا

تورا که خوبی وخوشی

زمین مال توست

ستارگان

آسمان

فضا

هوا

تو را که خوب تری ز هرچه خوب

قشنگ تری زصبح زود

تو را به نام می زنم صدا

تو هم مرا بزن صدا

خدا ،خدا،خدا،....

 

---------------------------------------------- 

  حبیب محبوبم

درآتش عشقت

  همیشه می سوزم

فدای نام تو

تمام بود من

                   حبیب محبوبم حبیب محبوبم

تو نور خورشیدی

ستارگان از تو

تورا همی بینم

به روی برگ گل

طراوت آبی

شکوه روئیدن

              حبیب محبوبم حبیب محبوبم

آبان ۱۳۸۲

 ------------------------------------------------------------

 به نام آن که سر آغاز دفتر هستی است
سخن چقدر قشنگ است
واژه ها چه زیبایند
ومن چه سبزم وهوشیار
بال به بال هزاران هزار می خوانم
به نام آن که به پروانه داد پر پر واز
به نام آن که به به باغ داد رنگ انار
به نام آ نکه به آب جریان داد
به نام آن که به خورشید نور اهدا کرد....
به نام آن که  سر آغاز دفتر هستی است.

----------------------------------------------------------------

----------------------------------------------------------------

عاشقانه می بینم
در
شکوه هر رستن
در ترنم باران
در تمامی خورشید
در نگاه پروانه
در صدای هر بادی
در درخت
دردریا
در کویر
در جنگل
در مزارع سر سبز
در بلندی کوه ها
در نشیب وپستی ها
در تولد وهستی
در فراق ودر نیستی
در گذشته
و دیروز
در زمان بی آغاز
در زمان بی انجام
حال
اکنون
عاشقانه می بینم
من تورا
خداوندا        

                       سروده    :سید ظهیر قادری

۰ نظر ۳۱ شهریور ۸۲ ، ۱۷:۳۱

فاید های میخ!
ا- در سنگ فرو نمی رود!
2-برای بعضی ها میخ می شود!
3-برای چند نسل مفید است!(طول عمر مفیدی دارد)!
4-می تواند مانع رفت وآمد ماشین های پر سرو صدا شود وهکذا هر وسیله ی موتوری دیگر
5- هر کسی با هر سرمایه ای می تواند آن را بخرد.!
۰ نظر ۰۸ تیر ۸۲ ، ۱۳:۰۸

  اگرخواهان پیروزی هستید، باآدم های چاق دعواکنید؛ زیرا آدم های چاق نه پای فرار دارند ونه نفس مبارزه . به این ترتیب زود پیروز می شوید و حداقل یک بارهم درزندگی احساس موفقیت می کنید.!

 

۰ نظر ۰۸ تیر ۸۲ ، ۰۸:۰۸
هیچگاه با دو دست به کسی دست ندهید. چون درآن صورت فکرمی کنند که شما دست راستتان را ازدست چپتان تشخیص نمی دهید وبرای اینکه اشتباه نکنید،با دودست به او دست می دهید!
۰ نظر ۰۸ تیر ۸۲ ، ۰۸:۰۸

بنویسیم :پسر، پسر، قند وعسل
ننویسیم :دختر، دختر، شیر وشکر
توضیحات: اگر بنویسیم دختردختر، شیر وشکر،دختر زود شوهر می کند وبعد هم زود صاحب فرزند می شود یکی نرفته چند نفره بر می گردد. ولی اگر بنویسیم پسر پسر قند وعسل ،پسر زود زن می گیرد ومی رود ومادر زنش به او اجازه باز گشتن نمی دهد .پس از نظر اقتصادی به صرفه است که پسر ها را از خانه بیرون کنیم!
۰ نظر ۰۸ تیر ۸۲ ، ۰۸:۰۸

شخصی به خانه دوستش رفت تا خر اورا به عاریت بگیرد.مردچون نمی خواست الاغش را به کسی بدهد گفت الاغش را به دیگری قرض داده است .دراین هنگام ناگهان صدای الاغ که در طویله بود بلندشد.آن شخص گفت :مگراین صدای الاغ تو نیست؟مرد درجواب گفت:عجب آدمی هست حرف من ریش سفید را باور نمی کنی آن وقت حرف این الاغ نادان را باور می کنی؟

حاکم قلدری مریض شد طبیب به بالینش آمد و واکسنی تجویز کرد حاکم گفت:به که واکسن بزنند؟ طبیب از ترس گفت طبیب را .پس طبیب را واکسن زدند و حاکم خوب شد.از آن پس هرحاکمی که مریض می شد طبیب را معالجه می کردند.

روزی یک روسی و یک آمریکایی و یک انگلیسی در رستورانی نشستند انگلیسی یک زهر از گارسن خواست گارسن نیز یک نوع زهربه مرد انگلیسی داد.مرد گفت هرکه بتواند زهررا به این سگ بخوراند دیگران بایدپولش رابدهند.همه قبول کردند. ابتدا روسی دست را درون زهرکرد وبه زور درون دهان سگ کرد انگلیسی گفت:گفتم به راحتی نه به زور ،آمریکایی دهان سگ را گرفت و زهر را خالی کرد.سگ بیچار از ترس همه را خورد اما تا ساعتی زبانش را به زمین می مالید بعد نوبت انگلیسی رسید .او هرچه زهربودرابه بدن سگ مالید . چند لحظه بعد که سگ از سوزش داشت می مرد ناگهان همه دیدند که سگ دارد زهر را باناراحتی می خوردوصدایش هم در نمی آید.بعدانگلیسی شروع کرد به صحبت که:ما هیچ وقت وسایلمان را به زور به کسی نمی دهیم بلکه کاری می کنیم که خودشان حاضر شوندوسایل ماراقبول کنند.



۰ نظر ۰۷ تیر ۸۲ ، ۱۱:۰۷